ماجرا مال پانزده سال پیش است. همان زمانی که چت یاهو تازه باب شده بود و مودم، قبل از وصل شدن صدای دید دید میداد. من داشتم با کسی در افریقای جنوبی چت میکردم. تایپ کرد: دوست داری در آینده چکار کنی؟ گفتم دوست دارم سفر کنم. گفت چرا همین حالا نمیری سفر؟ و بعد بدون اینکه منتظر جواب من بشود گفت: “به خاطر اینکه وقت و پولش رو نداری… درسته؟” گفتم آره آره… دقیقن. گفت “البته تعجب نکردم. نود و نه درصد مردم دنیا، دلیلشون برای سفرنکردن همینه.” جملهی عجیبی بود و به نظر درست میآمد. احتمالن هیچکس در دنیا نمیگوید من یک عالم وقت و پول دارم ولی از سفرکردن متنفرم!
پول میتواند بزرگترین مانع ذهنی مسافرت باشد. هیچچیز به اندازهی سفر به ناکجاآباد با جیب خالی ترسناک نیست. چطور میشود بدون فکر کردن به پول سفر کرد؟ این سوال را از آدریان پرسیدم؛ چون عجیبترین کولهگردی بود که میدیدم: در بهترین اتاق هاستل محل اقامتم زندگی میکرد و به گفتهی خودش فقط پنجاه دلار پول داشت. گفتم “حالا چرا با این بیپولی رفتی بهترین اتاق هاستل رو گرفتی؟” گفت: “درسته که گفتم پول ندارم اما نگفتم فقیرم.” گفتم چطوری میخوای پول هاستل رو بدی؟ گفت “نمیدونم. فعلن بهش فکر نمیکنم… شاید یه مدت همینجا تو هاستل کار کردم.” راستش آدریان پولدارترین فقیری بود که در زندگیم میدیدم.
در سفرهایم به جهانگردهای آس و پاس زیاد بر میخورم. دیدن آدمهایی که با جیب خالی در حال دنیاگردی هستند حالم را خیلی خوب میکند؛ چون فکر میکنم اگر آنها میتوانند چرا من نتوانم؟ با دیدن چنین آدمهایی جرات دیدن مسیری را پیدا میکنم که همهچیزش وابسته به هزینهها نیست و در تمام روابط، چشماندازها و امکانها، چراغ چشمکزن لعنتی پول دیدت را مغشوش نمیکند. این آدمها به من جسارت میدهند مانعی به نام پول را مثل احساس ترس، ناامنی و بدبینی، جدا از یک واقعیت غیرقابل انکار، مانعی ساختهی ذهن ببینم. از من بپرسی میگویم همهچیز به اولویتها بر میگردد: گاهی اولویت یک آدم –شما بگو از کم درآمدترین قشرهای مردم- این است که با پول و وام یک ماشین دست دو بخرد یا پولش را خرج لباس کند و یک نفر دیگر با همان پول به سفر میرود.
الان هلاک هر نوع راه حلی هستم که در آن بتوان تا حد امکان روابط انسانی را جایگزین روابط مالی کرد. به خاطر همین است که به محض کشف هیچهایک در جادههای ایران، ولش نکردم و به نظرم بنیانگذار کوچسرفینگ، سایتی که از طریق آن میتوان در تمام دنیا اقامتگاه مجانی پیدا کرد، لایق جایزهی صلح نوبل است؛ چون در دنیایی که دیگر بدون پول و فکر کردن به آن نمیشود قدم از قدم برداشت یک ایدهی انسانی که بر پایهی اعتماد بنا شده از لحاظ تجاری موفقیت عظیمی کسب میکند. روابط انسانی مثل بدن ورزش نکرده، شل و وارفته شده و ما ناخودآگاه در ذهنمان کمترین حساب را روی آن باز میکنیم. فکرکردن به پول، ما را فقیرتر از آن کرده که به غنای روابط دیگر در جهان هستی عادت کنیم.
مهزادالیاسی
منتشر شده در سایت موضوع آزاد