روی نقشه ممکن است چندان به چشم نیاید اما میتوان با ماشین یا اتوبوس در فاصله کمتر از پنج ساعت از تهران به غرب اصفهان رسید و وارد منطقهای شگفتانگیز در ایران شد. به غیر از این، انتخاب مسیر کاشان، شاهرود، دماوند، قزوین یا تفرش برای کسانی که قصد ندارند زمان زیادی در جادهها صرف کنند معقول به نظر میرسد. برای مسیرهای طولانیتر هم کردستان و طبیعت فوقالعادهاش هست یا آثار باستانی بینظیر آذربایجان غربی و از طرفی شهرهای جنوبی خراسانرضوی و فرهنگ غنی موسیقی و شعرش. با این حال در ایام تعطیل، هنوز انتخاب چندین و چندباره هزاران مسافر تهرانی و غیرتهرانی شمال ایران است؛ آن هم با وجود حجم سنگین ترافیک اتوبان کرج- تهران، جاده قفلشده چالوس، بستهشدن مسیر بعضی از شهرهای مازندران و غلغله جمعیت در کنار ساحل، به قیمت تخریب و آلودگی قسمت زیادی از طبیعت.
«چرا دوباره گیلان و مازندران؟» این سؤال را گاهی از دوستانم که برای چندمین بار راهی ویلایی در شمال هستند، میپرسم. ذات جوابها احتمالا با جواب کسانی که کنار اتوبان قلیان میکشند، در جاده چالوس ویراژ میدهند، صدای موسیقی پاپ ایرانی از باندهایشان بلند است و با سروصدا اصرار دارند به خودشان و دنیا خیلی خوشبودنشان را نشان دهند، فرق چندانی ندارد؛ گیرم نوع موسیقی و شوخیهایی که به آن میخندند متفاوت باشد. زمانی بود که میشد حجم جمعیت در حال رفت یا برگشت را حدس زد و با توجه به آن به سمت شمال حرکت کرد اما دو، سهسالی است که هیچ حدس و گمانی نمیتواند شما را از ترافیک قفلشده ١٢،١٠ساعته در ایام تعطیل مصون نگه دارد و با این حساب استدلال «آخه شمال نزدیکتره» هم چندان منطقی به نظر نمیرسد. اگر دلایل سفرمان جنگل و رودخانهنوردی، چادرزدن در مناظر بینظیر مازندران، امکان شناکردن در رودخانه و دریا، پیادهروی و استفاده از سکوت طبیعت برای تمدد اعصاب باشد قابل درک است، اما بیشتر اوقات تصویری که از «خوشگذراندن» در سفر به شمال ایران داریم، میتواند در خانههای خودمان نیز اتفاق بیفتد و لازم نیست به خاطرش اینهمه راه بکوبیم و به کیپ تا کیپ انبوه ماشینهای اتوبان کرج و جاده شمال بپیوندیم و طبیعت این قسمت از کشورمان را با هجوم بیامان در ایام تعطیل به تخریب بکشانیم. در ایران قدمت سفرهای چندروزه به قصد خوشگذرانی به ٣٠ سال هم نمیرسد. پیش از آن معمولا سفرهای سنتی از صبح تا غروب به روستاها و مناطق خوش آبوهوای اطراف شهرها محدود میشد و سفرهای چندروزه به زیارت یا دیدن اقوام در شهرهای دورتر میگذشت.
شمال ایران کشف طبقه متوسط شهری تهران بود. نتیجه این کشف علاوه بر رشد قارچگونه ویلاها، ساختهشدن زیرساختهای مناسب توریسم و آزادی عمل بیشتر مسافران در محیط بازتر شمال بود. اما امروزه به نظر میرسد زمان تغییر «ترجمه سفر به معنی شمالرفتن» فرا رسیده باشد. درست به همین دلیل طبقه متوسط شهری در حال کشف نوع دیگری از سفر به مقصدهای متفاوتی است؛ ازجمله سفر ارزانقیمت با کولهپشتی به قصد دیدن آثار باستانی نهچندان معروف شهرهای کوچک، تمایل برای دیدن موسیقی، بازار، غذا و مراسم محلی نقاط مختلف ایران، اکوتوریسم، هیچهایک، کمپینگ و حتی آفرود در کویر. میتوان آرزو کرد تا جاافتادن و همهگیرشدن انواع دیگری از سفر به مقاصد دیگری در ایران و ساختهشدن زیرساختهای مناسب توریسم در این مناطق، از طبیعت مازندران و گیلان عزیز برای نسلهای آینده چیزی باقی بماند و از حجم ماشینهایی که به این قسمت از کشور روانه میکنیم، کمتر شود.
مهزاد الیاسی
منتشر شده در روزنامه شرق